طلوع جاودان پر زمهر من کجایی
پریشانم بیا الهام شعرمن کجایی
چو آیینه جمالت درخیالم نقش بسته
دلارام پر از احساس وشور من کجایی
دلم چون کفتریرپر زده گمگشته در شب
سحرگاهان شباهنگ پر از امید ونور من کجایی
در این ورطه شده بی تو زمستانی هوایم
بیا مژده ده عید غرور من کجایی
سکوت سایه های سرد وتیره کشت مارا
بیا تنها ره جشن وسرور من کجایی
نویدی را بده مسکین مانده چشم براهت
زدستت تا بگیرد بهر آلامش دوایی.
بدیهه ای در غروب جمعه 15آبان
فتانه -ر