نوازشگر
پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۱ ب.ظ
نازنینا چه شود گرتو شوی مهمان من
پا نهی در کلبه ام روشن نمایی جان من
ای نوازشگر بیا با رمز گون مفتاح خود
تا که بگشایی در از این محبس و زندان من
چون حکیم محرمی بی پرده با من بازگوی
کی شود درمان کنی این درد بی درمان من
چون به بالینم رسیدی سینه ام را چاک ده
تا ز دل بیرون شود ناگفته ی پنهان من
بی خبر رفتی نماند از تو نشان و کسوتی
تا که شاید وا شود از عطر آن چشمان من
ای ندای قلب من آیا شود باور کنم ؟
زانکه بینم در برم آن یوسف کنعان من
فتانه رمضانی ــ خرم آباد 1394/1/1
۹۴/۰۳/۲۸
گویا تازه آمدید.
مقدمتان گرامی-خیلی خوش اومدین.
بسیار خوب بود شعرتان.
موفق باشید