دل به دنیا خوش مکن گر تیرش آماجت کند
رو به تو بنموده و از ریشه تاراجت کند
این بُوَد آئینش این پیرِ عجوزِ سنگدل
گَه بخاک بنشانده و گَه صاحبِ تاجَت کند
دل به دنیا خوش مکن گر تیرش آماجت کند
رو به تو بنموده و از ریشه تاراجت کند
این بُوَد آئینش این پیرِ عجوزِ سنگدل
گَه بخاک بنشانده و گَه صاحبِ تاجَت کند
من لُرم (я лур)
من لرم ،من مظهرِ صدق و صفا و سادگی یم
همچو اجدادم نمادِ غیرت و آزادگی یم
قُلدرم ، اما نه چون گردنکشانِ رذل گیتی
با مرامی چون کریمخان شهره ی افتادگی یم
زاد گاهم قلب ایران و وطن معبودِ من
بهر آن با ساز و سورنا سر دهم دلدادگی یم
در مصافِ برترم ، یاغی شوم سنگر بگیرم
تا نه در چنگش فتم با ذلت و بیچارگی یم
گر شود گیسوی من آشفته از جبر زمانه
شادی از من نی گریزد با همه آشفتگی یم
سیرِ تاریخ لرستان را بخوان و با خبر شو
تا شوی مبهوتِ حالم زین همه ایستادگی یم.........
۹۹/۸/۱۴
فتانه - رمضانی
بداهه ای همزمان با رسم نقاشی امشب
لباس محلی لری رسم با مداد رنگی16:28
کجا رفت..........
چنان در قید و بند زندگی بودم خدایا
نمیدانم بهارم کی ز در آمد ، کجا رفت
بهار زندگی بود و غرور و ترکتازی
عنان از کف شدوهمچون ستوری بادپا رفت
غبار راه پیموده چنان بگرفت راهم
ز یاد من رفیق و هم دیار و آشنا رفت
فرو افتادن اندر چرخش گردونه ی عمر
مرا چون سیل جوشان برد و سوی نا کجا رفت
در این عرصه و میدان پر از دیدار و حسرت
نشان جای دگر بود و بسا تیرم خطا رفت
طنین ناله و نجوای من در سینه گم شد
میان این همه فریاد های بیصدا رفت
چو شب گلبرگ دل بشکفت صدها آرزویش
سحرگاهان همه با یک دم باد صبا رفت
خداوندا گناه من چه می باشد که آدم
ز تقدیرش به دنبال هوایی از حوا رفت؟
کنون بنشیته در این خاکدان و جسم خسته
نمیداند که فردا چاره اش خواهد کجا رفت .........
فتانه - رمضانی ۹۹/۴/۸
بداهه ای برای نقاشی امروزم ، لاله های سر آویز کوهساران هشتاد پهلو ( هشتاد پَلی)
ای که با عشق طبیعت به گَهَر می آیی
قلب پاک اشترانکوه بُوَد جای گَهَر
جلوه دارد چو ز نقش عالم آرای گَهَر
ز بلندای فلک دیر زمانیست کنار
مه و خورشید نشسته به تماشای گَهَر
چشم خورشید عجب بیند و حیران مانَد
زِ تگِ آب درخشد قزل آلای گَهَر
کاروان اشترانکوه روان در زاگرس
تحفه و بار شتر نگین زیبای گَهَر
چه خوش است لحظهِ بدرود تو با شهر دورود
وآنگهی که سر بر آری تو زِ بالای گَهَر
ای که با عشق طبیعت به گَهَر می آیی
زنهار ، تو پاکیزه نگهداری همه جای گهر .
۹۸/۱۰/۲۰ - فتانه رمضانی
غم مخور این تیره ماه سوز و سرما ، بگذرد
هر چه پیش آید ز گردون بر سرِ ما بگذرد
روزگار تلخ گر شیرین نکرد کام همه
بر زمین افتاده و بنشسته بالا ، بگذرد
گر مهیا گشت یا نه توشه بر خان همه
روزگارِ مجلس مسکین و دارا ، بگذرد
رنجِ بار زندگی گر خم نموده قامتی
از ضمیر و خاطر نادان و دانا ، بگذرد
زیب باطن را نما پاینده ظاهر رفتنیست
بی توقف این زمان بر زشت و زیبا ، بگذرد
گو تو دل آسوده کن دنیای امروز هر چه هست
بر من و تو ، یا شما و ما و آنها ، بگذرد ............. ۹۸/۱۰/۷
فتانه - ر
هان ، چه نشسته ای نگارا که بهار آمده
ای نادیِ حَقّ مُکَلِم طور
نزدیک به دل ز دیده مستور
اکوان و مکان را همه در بر
نورت به دو عالم همه منثور
ره یافتگان را تو صف آور
فرمانبرت ای کاتب منشور
فرمان تو روشن و عیان است
بر خلقِ جهان واضح و مزبور
ابناء بشر دریغ و دردا
ذوالعین به سر زچشم دل کور
دلبسته ی دلفریب دهرند
در جیفه ی دنیا همه محصور
یارب مگذار به خود بشر را
امیدِ همه تویی ، تو منظور
دل کنده ی این منزل و خواهیم
ماُوای اَبَد قائم و معمور
یارب ز کَرَم فتانه ی زار
با حور و پری نما تو محشور
۹۷/۱۱/۱۷
فتانه - رمضانی
همرهم عیدت رسیدست و بهارانت قبول
طاعت و شب زنده داری ها و ایمانت قبول
صبح صادق نور عید بر آستانت سر زند
نغمه ی مرغان حق بر شاخه سارانت قبول
خسته از مهمانی شهر خداوند آمدی
وآن تحمل از عطش های فراوانت قبول
جسم و جان را عاری از اهوا خاکی کرده ای
ذکر و تهلیل و شبانه ختم قرآنت قبول
جان فدای صبر و حِلم و طاقت و بردباریَت
وآن خضوع و بندگی وآن برده فرمانت قبول
عهد و پیمان با خدا هر آنچه بود و آنچه رفت
کل ایًام هم وداع و هم سلامانت قبول
خاضع و لبیک گویان بهر آزمون آمدی
کسب تاَئید خداوند ز امتحاناتت قبول
عید سعید فطر مبارکباد
فتانه -رمضانی
نوشته فوق را درسال ۹۵ بر صفحه آورده بودم
ای روح تو در محاط تن همچو قفس
پر واز دِه او را به تعالی که همی مانَد و بس
تا مستقر عالم خاکیست تنت
زنهار ، میازار دل و خاطر کس......
۹۷.۳.۱۰
فتانه -ر
با الهام از تعالیم آیین های الهی
تصویر امروزم لاله ی واژگون با مداد رنگی
ما جایگه و مقام انسان طلبیم
بر جانب حق طریق آسان طلبیم
مخلوق خدا را همه دلبسته چو جان
بهر همه آمرزش و غفران طلبیم
فتانه - ر
نقاشی قسمتی از کوهساران هشتاد پهلو لرستان
با مداد رنگی ۹۷،۳،۷