پادشه گل
پادشه گل زده،تکیه به اورنگ باغ
شبنم صبح داده بر ،بارگهش چلچراغ
مونس هر شاخه اش،بلبل و طوطی و زاغ
شعشع خورشید زده ،بر کمر کوه داغ
شر شر هر جویبار گشته ز سرما فراغ
تا که رود ساقی سوسن و نسرین شود
............
لک لک و مرغ سحر ،پیک بهارانه اند
شهد بنوشان همه،موکب پروانه اند
سوی رسیدن به گل،عاشق و دیوانه اند
نم نم باران و نور ،حافظ گلخانه اند
پر قدح لاله را ساقی و پیمانه اند
تا عسل نحل باغ خالص و شیرین شود
.............
گل به همه بار عام،میدهد و خود خرام
شهد شکر پاره اش،هدیه دهد جام جام
از طرف باد صبح ،میرسدش این پیام
بر قد سرو بلند،چنگ زن و اعتصام
چون فرح باغ را بر تو بود التزام
زین خبرش قاصدک جلد چو فرزین شود
..........
مجمع این باغ را جمله بود اتحاد
گوشه به هر گوشه اش جای ندارد تضاد
قلب همه اهل باغ پاک ز کین و عناد
بارش رحمت به جمع جامع و بی انتقاد
حاصل این اتحاد دست رسی بر مراد
رو که زمین مطمح زهره و پروین شود
...............
اول اسفند ماه 1395 فتانه رمضانی.
بدیهه ای برای نقاشی امشب