برای خودم
جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ق.ظ
زخمه از دستم فتاد ونغمه از سازم برفت
پیکرم شد کوه یخ از سینه آوازم برفت
آنکه گاهی مظهر وشمع وگل شعرم شدی
موج سرکش آمد واز دفتر رازم برفت
باغ رنگارنگ گلهایم خرامان سرو بود
شد حصار باغ ویران سروه ی نازم برفت
گاه دراوج خیال پرواز بی پر داشتم
قفسم شد واژگون مرغ خوش آوازم برفت
صبحگاهان هردمی الهام شعر من شدی
او فقط یک دم نبود پایان وآغازم برفت
رغبتی با غزل وشعر نمی آید دگر حال مرا
او دگر فتانه ای بود وهم آوازم 'برفت........
فتانه - ر. برای خودم
۹۴/۰۴/۱۲