شیر شرزه گردم و ....
رخصتی خواهم که در روُیا دمی را سر کنم
تاج زرین فلک را بهر خود افسر کنم
با شرر شعله زنم با صد زبانه سر کشَم
ترک دنیای خموش زیر خاکستر کنم
نقش بندم بر سه رنگی جاودانه استوار
شیر شرزه گردم و دنیای خود دیگر کنم
بر کنم از دشت و صحرا هرز های بی ثمر
مزرعِ بی حاصلش را باغ گل پرور کنم
کان گوهر را بجویم از زمین و از مکان
کیسه های مفلسان را پر ز سیم و زر کنم
وام گیرم از زمین ، بر هر کویری زمزمی
تشنه را سیراب و دنیا را پر از کوثر کنم
بذر امیدی فشانم بر دم باد صبا
چاره ی بیچارگان را بخت نیک اختر کنم
گر برآید از توانم با همه مهر و صفا
دشمن انسانیت را آدمی دیگر کنم
دل به دریا می زنم از موج و طوفان بگذرم
ساحلی در بحر یابم دل بر آن لنگر کنم .
** فتانه - رمضانی
۱۴۰۰ / ۱۱ / ۲۹
، بداهه ای برای نقاشی امشبم
رسم با مداد رنگی ، و پاستل
مصرع دوم بیت آخر را با راهنمایی استاد و دوست عزیز جناب دکتر محمد لیوانی تصحیح نموده ام
که اول " ساحل بحر محبت یافته دل را به آن لنگر کنم "
بوده است .