بدیهه سرایی

فصلی تازه از فعالیت های شعری فتانه رمضانی

بدیهه سرایی

فصلی تازه از فعالیت های شعری فتانه رمضانی

بدیهه سرایی

فتانه رمضانی.....اهل وساکن خرم آبادلرستان فرهنگی دانش آموخته ی دانشگاه علامه ی طباطبایی تهران در رشته ی اقتصاد هستم.
اواخر سال نود وسه نوشته هایی که البته خود آنها را شعر ندانسته فقط به عنوان دست نوشته از آنها نام می برم را شروع کرده ام.تا کنون هیچ کتاب شعر را نخوانده ام جز چندین باراشعار حافظ شیرازی که آنهم جهت تفاُل ونیز اشعاری را که ضمن تحصیلات مجبور به حفظ آن ها بوده ایم.
اولین نوشته ام ضمن چت در فیس بوک با یک دوست وهم زبان در کشور تاجیکستان شروع کردم وایشان با تشویقی که از من نمودند و من را به ادامه این راه هدایت کردند.
البته بیشتر نوشته هایم بدیهه سرایی بوده زیرا اگر بار دوم برای تصحیح آن اقدام کنم کلا قالب ونظم آن را بهم می ریزم.بنا براین اینجانب هیچگاه خود را شاعر ندانسته ونمیدانم ونخواهم دانست.
ازمیان اشعار سروده شده توسط شاعران بزرگ بیشتر اشعار کلاسیک را می پسندم مخصوصا اشعار عرفانی حضرت مولانا........

آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل عرفانی» ثبت شده است

ای نادیِ حَقّ مُکَلِم طور

نزدیک به دل ز دیده مستور

اکوان و مکان را همه در بر
نورت به دو عالم همه منثور

ره یافتگان را تو صف آور
فرمانبرت ای کاتب منشور

فرمان تو روشن و عیان است
بر خلقِ جهان واضح و مزبور

ابناء بشر دریغ و دردا
ذوالعین به سر زچشم دل کور

دلبسته ی دلفریب دهرند
در جیفه ی دنیا همه محصور

یارب مگذار به خود بشر را
امیدِ همه تویی ، تو منظور

دل کنده ی این منزل و خواهیم
ماُوای اَبَد قائم و معمور

یارب ز کَرَم فتانه ی زار
با حور و پری نما تو محشور

۹۷/۱۱/۱۷
فتانه - رمضانی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۲۵
فتانه رمضانی

یاسمن برخیز 'کارایشگر دهر به صحرا می رود

تک سوار مرکب باد است بانقشی فریبا می رود
او هزاران کلک زرین زاستین ریزد برون
شاخه ی گل سوی او رو کرده و پروانه آسا می رود
سرمه ی مشکین به چشمان پر از راز شقایق می کشد
وانگهی با بغچه ی دیبا به منزلگاه افرا می رود
فرش سبز و پر زشبنم را دهد هدیه به زیر پای گل
زنبق و لاله و ریحان و صنوبر را تماشا می رود
تاک از او هدیه ستاند زلفکان سبز جعد با خوشه ها
پیچک اندر گردن مجنون کند دستی و بالا می رود
در میان بوسه های غنچه ها بر دست پر مهر بهار
قه قه مستانه ی رعد تا عقد ثریا می رود
ارغوان را بنگر مست تماشای تصاویر بهار
دست در دست سپند داده به استقبال فردا می رود
یاسمن برخیز کو نقاش دهر است و نمی ماند بسی
او به هر جا گسترد عدلش پس اینجا و آنجا می رود..........
فتانه -ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۹
فتانه رمضانی

سر شوریده ای دارم که می جوید حقیقت را

به هر دیری کند منزل که در یابد شریعت را
روان در کوه و دشت و بر که جوید مر مراد خویش
مدام از رهگذر گیرد نشان پیر طریقت را
به امیدی شود سالک کند ترک می و ساغر
گر 'آلوده به می دیدش چه سازد آن فضیحت را؟.......
ف-ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۴
فتانه رمضانی

همرهم عید عنقریب است وبهارانت قبول
طاعت وشب زنده داری ها وایمانت قبول
فجر صادق نور عید بر آستانت سر زند
نغمه ی مرغان حق بر شاخه سارانت قبول
خسته از مهمانی لطف خداوند آمدی
وان عطش درظهر وگرمای فراوانت قبول
جسم وجان راعاری ازاهوا خاکی کرده ای
ذکر وتهلیل شبان وختم قرآنت قبول
جان فدای صبر وحلم وطاقت وبردباریت
وان خضوع وبندگی وان برده فرمانت قبول
عهد وپیمان باخدا هر آنچه بود وآنچه رفت
کل ایام هم وداع و هم سلامانت قبول
خاضع ولبیک گویان بهر آزمون آمدی
کسب این رتبه ی عالی زامتحاناتت قبول
با آرزوی قبولی طاعات مومنین پیشاپیش عید راتبریک می گویم.....فتانه -ر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۹:۵۲
فتانه رمضانی

جان فدای خاک راهت
روکن آن رخسار ماهت
چشم ها خون شد براهت
حی وحاضر شد سپاهت
نازنین دیگر بیا 'دیر شد دیگر بیا
درد خود را باکه گوییم
چاره ی درداز که جوییم
عطرنرگس از که بوییم
تشنه 'بشکسته سبوییم
نازنین دیگر بیا دیر شد دیگر بیا
بشنو فریاد ضعیفان
ازفلسطین وچه لبنان
موحشی بانام داعش
آمده بانام ایمان
نازنین دیگر بیا دیر شددیگر بیا
هرکجا وارونه شد دین
این چه رسم است وچه آیین
حال واوضاع جهان بین
هرز هارا از چمن چین
نازنین دیگر بیا دیرشددیگربیا
گرپناه بی پناهی
گرسفیری ازخدایی
گرتوعالم گرفقیهی
یارعیسای مسیحی
هرکه هستی هرکجایی
نازنین دیگر بیا دیرشددیگربیا
غروب جمعه .نوشته ای بدیهه .
فتانه .رمضانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۴
فتانه رمضانی

روان گشته به گلزاری وخسته آرمیدم
چمنزاروسمن 'نسرین وگل پاکیزه دیدم
کنار چشمه ودرسایه ای افزوده حیرت
چو رخسارگلان اندر نهان پژمرده دیدم
وجودم درتمنای خوش آواز وصدایی
نوایی زعندلیبان در گلستان نی شنیدم
نشان بگرفتم از سرو جایگاه بلبلان را
اشارت سوی گل برمن نموده'آنچه دیدم
نگه برشاخه ی گل واله ام کرد ای دریغا
به جای بلبلان برشاخ گل چلپاسه دیدم
جلوس نابجا تاهست وبوده حاصل این است
ندانستم اگر ' زین پس به این باور رسیدم.......
فتانه - رمضانی خرداد94

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۵
فتانه رمضانی

 

نازنینا چه شود گرتو شوی مهمان من

 

پا نهی در کلبه ام روشن نمایی جان من

 

ای نوازشگر بیا با رمز گون مفتاح خود

 

تا که بگشایی در از این محبس و زندان من

 

چون حکیم محرمی بی پرده با من بازگوی

  

 

کی شود درمان کنی این درد بی درمان من

 

چون به بالینم رسیدی سینه ام را چاک ده

 

تا ز دل بیرون شود ناگفته ی پنهان من

 

بی خبر رفتی نماند از تو نشان و کسوتی 

 

تا که شاید وا شود از عطر آن چشمان من

 

ای ندای قلب من آیا شود باور کنم ؟

 

زانکه بینم در برم آن یوسف کنعان من

 

 

فتانه رمضانی ــ خرم آباد 1394/1/1

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۱
فتانه رمضانی