بدیهه سرایی

فصلی تازه از فعالیت های شعری فتانه رمضانی

بدیهه سرایی

فصلی تازه از فعالیت های شعری فتانه رمضانی

بدیهه سرایی

فتانه رمضانی.....اهل وساکن خرم آبادلرستان فرهنگی دانش آموخته ی دانشگاه علامه ی طباطبایی تهران در رشته ی اقتصاد هستم.
اواخر سال نود وسه نوشته هایی که البته خود آنها را شعر ندانسته فقط به عنوان دست نوشته از آنها نام می برم را شروع کرده ام.تا کنون هیچ کتاب شعر را نخوانده ام جز چندین باراشعار حافظ شیرازی که آنهم جهت تفاُل ونیز اشعاری را که ضمن تحصیلات مجبور به حفظ آن ها بوده ایم.
اولین نوشته ام ضمن چت در فیس بوک با یک دوست وهم زبان در کشور تاجیکستان شروع کردم وایشان با تشویقی که از من نمودند و من را به ادامه این راه هدایت کردند.
البته بیشتر نوشته هایم بدیهه سرایی بوده زیرا اگر بار دوم برای تصحیح آن اقدام کنم کلا قالب ونظم آن را بهم می ریزم.بنا براین اینجانب هیچگاه خود را شاعر ندانسته ونمیدانم ونخواهم دانست.
ازمیان اشعار سروده شده توسط شاعران بزرگ بیشتر اشعار کلاسیک را می پسندم مخصوصا اشعار عرفانی حضرت مولانا........

آخرین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

شبی رادست ها از سوز دل رو به خدا کردم
نیاید یاد رخسارش نهانی دربرم هردم
بریزد برتف سوخته دلم آبی
که این آتش شود خاموش واز یادش کند سردم
***
خدایا طالبم بر طره ی آن تار مویش کن
میان ظلمت دنیا برایم جستجویش کن
اگر گمگشته را امید وصلی نیست
دمی در خواب والهامی برایم گفتگویش کن
***
نگاهت را نمایاندی وخود عزم سفر کردی
دل زارم به دنبال نگاهت در به در کردی
گذر گاه ونگاهت را نمودی قبله ی عشقم
خداوندت نبخشاید مرا از دین به در کردی
***
دلا هر در زدی گفتی که باز آید
گهی گفتی شود رو به نیاز آید
برو آرام گیر در کنج محرابی
رجا ار دست مده بهر نماز آید
***
برخیز گمان دور زدل کن صنما
رخسار چو ماهت به مستان بنما
گر ستر کنار افتد وانوار عیان
بشتاب وتو خورشید خجل کن صنما
***
تو درعمرت گزیدی گوشه ای را
نچیدی درد مردم خوشه ای را
شبی در کنج عزلت نیست گشتی
نبردی بهر راهت توشه ای را
***
شبی در خواب دیدم دلبری را
دلاویزی ونیکو منظری را
بهشتش جایگاه بود وبگفتا
نیازردم هر گز دیگری را
***
آنان که در بذل وعطا برحذرند
از حال دل غمزدگان بی خبرند
جز محور خود راه به جایی نبرند
افسوس که در حال وهوای دگرند
***
دوبیتی های غیر مرتبط جمع دریک جا....فتانه -ر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۹
فتانه رمضانی

صبحدم مهر جهان درآسمان گردد عیان
جمله برخیزیم وشور زندگی بر پا کنیم
از افق افشانده نور و روشنا بخشد جهان
ما به مهر خود شتابان خانه را زیبا کنیم
یاس وحرمان را بگیریم از خیال همرهان
عشق وامید وصفا هم خانه ی دلها کنیم
این جهان گردد گلستان مردمان گلهای آن
مهربان پروانه ی دل همره آن ها کنیم
می زداییم از درون زنگار بخل وکین جان
لوح دل راپاک وزین پس پیشه را تقوا کنیم
در عشا احصا کنیم نیک وبدان
با ترازوی عمل شب راهی فردا کنیم
باآرزوی پاکی وصفا برای همه ی دلها. یاحق...

 

فتانه .رمضانی سوم خرداد

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۹
فتانه رمضانی

روان گشته به گلزاری وخسته آرمیدم
چمنزاروسمن 'نسرین وگل پاکیزه دیدم
کنار چشمه ودرسایه ای افزوده حیرت
چو رخسارگلان اندر نهان پژمرده دیدم
وجودم درتمنای خوش آواز وصدایی
نوایی زعندلیبان در گلستان نی شنیدم
نشان بگرفتم از سرو جایگاه بلبلان را
اشارت سوی گل برمن نموده'آنچه دیدم
نگه برشاخه ی گل واله ام کرد ای دریغا
به جای بلبلان برشاخ گل چلپاسه دیدم
جلوس نابجا تاهست وبوده حاصل این است
ندانستم اگر ' زین پس به این باور رسیدم.......
فتانه - رمضانی خرداد94

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۵
فتانه رمضانی

سفر کرده دلم دارد هوایت 
بیا تا سرنهم بر خاک پایت 
زیادم کی رود چشمان مستت 
بیا تا بشنوم ساز ونوایت 
من مسکین دگر نایی ندارم 
شبی را پر کشم آیم سرایت 
سرراهم هزاران فتنه دارد
نمی آید اگر پیکم برایت 
چودستم نی رسد بردامن تو
به قبله گیرمش بهر دعایت

فتانه -رمضانی فروردین 94

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۹
فتانه رمضانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۱
فتانه رمضانی

دل به شعر من گشودی قوت جانم شدی
سبزه ای نو رسته بودم نور وبارانم شدی
دلخوش ازیاد تو بودم مشفق دنیای من
پرسه کردی شعر من از جمله یارانم شدی
مژده ای برشعرمن از کوی جانان آمد و
دم گرفتیم وتو هم مرغ غزلخوانم شدی
هر کلام شعر من یادی زیک افسانه بود
واله گشتی وچو نی سرمست ونالانم شدی
گه چو ابر نو بهار از هجر تو گریان شدم
من چو مولانا وتو شمس زر افشانم شدی
هردو در یک زورق ویک بادبان از جنس دل
تا که موج دیگر آمد 'روی گردانم شدی
دیدم این آشفته دریا جای این فتانه نیست
ابر تیره آمد و شب ماه پنهانم شدی.......



فتانه -رمضانی اردیبهشت 94

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۱
فتانه رمضانی

ساقیا بزمت مهیا کن که ماهمراه مستانیم هنوز
ساغر ومی را به ما عرضه که ما سرو گلستانیم هنوز
گر 'فتاده قامتان رفتند وگشتند شاهد باغ عدن
سرو نو آریم وکاریم وبه پایش جان فشانانیم هنوز
گر نسیم سحر وباد صبا مژده ای از یار رسانند مارا
بی خبر مستیم به شب'اما سحر صبح درخشانیم هنوز
آمدیم باچشم منت جملگی راهش گل افشانی کنیم
ما که میدانیم که تنها لایق آن ماه فتانیم هنوز
شمع ما سوزد 'بریزد اشک او جاری شود چون جوی می
ساقیا گویش که ما پروانه ی آن شمع سوزانیم هنوز.....


فتانه-رمضانی اردیبهشت94

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۳
فتانه رمضانی

تو ای پروانه ی مسکین چرا خود رابه آتش می زنی هردم
به گرد شمع میرقصی' چو می سوزی تو افزون می کنی دردم
چو معشوق تودارد دردلش داغ وتومی بینی که می گرید
مده عمرت به پای بی خبر معشوق 'تو را زین ره حذر کردم....
فتانه-رمضانی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۶
فتانه رمضانی

دل سرگشته ای دارم به تو هدیه فراخوانش

 

مرمت کن بپا دارش مرنجان و مسوزانش

 

درو دیوار آن ویران فقط مانده از آن سقفی

 

چو ترسم سقف آن ریزد نیازار و نلرزانش

 

نکن با عشق خود طوفان در آن هر لحظه و هر دم

 

خدا را قدر آن دان و مده از کف تو ارزانش

  

 

اگر با او بیامیزی نگار من صباحی چند 

 

شوی از مهر او سر شار و دانی قدر و میزانش

 

سپردم دل به تو باشد خدای عشق همراهت

 

گرانش دار مباد اینکه ز خود سازی گریزانش

.

.

.

فتانه رمضانی فروردین 94

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۳
فتانه رمضانی

 

نازنینا چه شود گرتو شوی مهمان من

 

پا نهی در کلبه ام روشن نمایی جان من

 

ای نوازشگر بیا با رمز گون مفتاح خود

 

تا که بگشایی در از این محبس و زندان من

 

چون حکیم محرمی بی پرده با من بازگوی

  

 

کی شود درمان کنی این درد بی درمان من

 

چون به بالینم رسیدی سینه ام را چاک ده

 

تا ز دل بیرون شود ناگفته ی پنهان من

 

بی خبر رفتی نماند از تو نشان و کسوتی 

 

تا که شاید وا شود از عطر آن چشمان من

 

ای ندای قلب من آیا شود باور کنم ؟

 

زانکه بینم در برم آن یوسف کنعان من

 

 

فتانه رمضانی ــ خرم آباد 1394/1/1

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۱
فتانه رمضانی